یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۱
۰ نفر

روزبه‌ کریمی: مجادله اخلاق و سیاست، (اگر بتوان چنین عنوانی را به آن داد) اصطلاحی است که از پیش از انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری و پس از آن، مدام در محافل فکری ما به گوش می‌رسد.

در این میان سیاستمداران یکدیگر را به بداخلاقی یا بی‌اخلاقی متهم می‌کنند. با این حال، هنوز نتوانسته‌ایم در مورد نسبت سیاست و اخلاق یا مجادله میان اخلاق  و سیاست، به دیدگاه و نظریه‌ای قابل بیان دست یابیم. مطلب حاضر، تلاش دارد تا با توضیح صورت مسئله و بیان استدلال موافقان و مخالفان اخلاقی‌کردن سیاست یا سیاست اخلاقی و آنگاه رد هریک از آنها بر مبنای استدلال نویسنده، به بازتعریف جدیدی از نسبت میان سیاست و اخلاق برسد.

ما- همه ما که نگرانیم آخرش چه می‌شود- این روزها از جمله می‌گوییم و می‌شنویم که کاش سیاستمداران و فعالان سیاسی اخلاق را زیر پا نگذارند، مثلا دروغ نگویند، به‌هم بهتان نبندند،  در گفتارشان، خشونت به‌کار نبندند و  دوست داریم سیاستمداری پیدا کنیم که قول و عملش با هم بخواند و از این دست آرزوهای اخلاقی. راه‌حل معضل اخلاق و سیاست کجاست و در دست کیست؟

1- در سنت ایرانیان، به‌ویژه در دوره‌ای که به تاریخ معاصر ایران معروف شده است، این سخن آویزه گوش بسیاری بوده است که «سیاست پدر و مادر ندارد». به‌این‌اعتبار، نزد ما ایرانیان، عمدتا سیاست چنان پیچ‌وتاب‌ها و بالا‌وپایین‌هایی دارد که نمی‌توان هرگز به اهل سیاست اعتماد کرد. همواره باید منتظر بود که سیاست، پرده جدیدی بازی کند؛ پرده جدیدی که زمین تا آسمان با نمایش قبلی‌اش توفیر دارد. بنا به این حکمت عامیانه، قدرت سیاسی اقتضا می‌کند که قواعد شناخته‌و‌پذیرفته‌شده اخلاقی، در دنیای سیاست، پیش‌پاافتاده باشند، به میل و مصلحت اهل سیاست تفسیر شوند، زیر پا گذاشته شوند یا به‌عکس، پررنگ شوند. سیاستمداران اگر به ‌نفعشان باشد، دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند و اگر زمانی لازم باشد، چنین می‌نمایند که گویا راستگوترین انسان روی زمین‌اند. به‌ همین خاطر قدیمی‌ها مدام به جوانان پند می‌دهند که سیاست، اخلاق نمی‌شناسد و پدر و مادر ندارد. با اتکا به همین سنت دیرپای فرهنگی است که همواره جوان ایرانی نصیحت می‌شود که مبادا دل در گروی بازی‌های سیاسی روزگار بسپارد و اسیر بادهای سیاسی شود.

در فاصله چند‌ماه اخیر هم نخبگان سیاسی و اجتماعی کشور، از سیاستمداران رأس کار تا بازنشستگان این حوزه، از مراجع تقلید تا استادان دانشگاه، از روزنامه‌نگاران تا نویسندگان کشور، دائما نهیب می‌زنند که مشکلاتی که برای فضای سیاسی کشور پیش آمد از سر کمرنگ‌شدن ارزش‌های اخلاقی است. همه نگران‌اند که مبادا کنش سیاسی در ایران، به‌شکل هراس‌آوری، به دروغ، تهمت و خشونت کرداری و گفتاری آلوده شود.

با اینکه در انبان فرهنگی ما، از عصر سیاست‌نامه‌نویسی‌ها تا امروز (دوران روزنامه و اینترنت) این پند عامیانه طنین دارد که سیاست، به‌خودی‌خود، اخلاق نمی‌شناسد اما سودای سیاست اخلاقی و سیاستمداران متنزه و اخلاقگرا، همواره با ماست. بدنه مدیریتی و دولتی ما نیز در ادوار مختلف، همواره اصرار داشته که نشان دهد اهل صداقت است و از موازین اخلاقی تخطی نمی‌کند. شاهد مثال، حضور معلم اخلاق در کابینه نهم است. همین چند روز پیش هم در اخبار بود که دولت دهم هم درصدد است معلم اخلاقی برای کابینه برگزیند یا همان معلم سابق را ابقا کند. یا اینکه مثلا خیلی‌ها در میان نخبگان معتقدند به‌استناد آنچه در این ماه‌ها در کشور روی داد، فعالان سیاسی ما اخلاق پیروزی یا شکست ندارند.

پرسش اینجاست که پس با این همه دغدغه، توصیه و موعظه به اخلاقی‌‌بودن و اخلاقی‌ماندن اهل سیاست، چرا باز هم همه از بی‌اخلاقی‌ها یا بداخلاقی‌ها در فضای سیاسی گله می‌کنند؟ مشکل کجاست؟ آیا می‌توان چند دوره کلاس اخلاق برای فعالان و نخبگان سیاسی ترتیب داد و به همه‌شان یاد داد که دروغ نگویند، در فعالیت‌هایشان تحمل پیشه کنند و...؟ یا شاید مشکل اینجاست که کار سیاسی، از اساس، هیچ ارزشی برای اخلاق باقی نمی‌گذارد و در این میان، باید قید اخلاق را زد و به بازی‌های سیاسی روز تن داد؟

2 - برخی این راه‌حل آخر را (که سیاست، ذاتا اخلاق‌ برنمی‌دارد) در بسته‌بندی شیک و قانع‌کننده‌تری می‌پیچند و نسخه می‌‌دهند که سیاست و سیاسی ‌‌بودن، اخلاق خاص خودش را دارد. به باور اینان، اخلاق سیاسی، از قضا اقتضا دارد که اگر به‌صلاح‌ باشد برخی اوقات دوستان را دور بزنیم، گه‌گاهی اگرچه به‌شکلی رقیق، دروغ بگوییم، بزرگ‌نمایی کنیم و شاید کارهای دیگری بکنیم. اخیرا هم باب شده که مفهوم صلاح و مصلحت را عمومی‌تر کنند. به‌دیگر سخن، مسئله این است که صلاح عموم مردم یا یک مملکت گاهی ایجاب می‌کند که قواعد اخلاقی زیر پا گذاشته شود. اما با همه این راه‌حل‌ها و نسخه‌های مختلف، باز هم همه ناراضی‌اند. حتی همه کسانی که به‌اصطلاح به اخلاق سیاسی(تو بخوان فرصت‌طلبی سیاسی) عملا تن داده‌اند، هنوز خیال و وجدان‌شان آسوده نیست و در ذهن و زبان، نگران‌اند که چرا چنین شده است و آنها بیش‌از پیش به بی‌اخلاقی‌ها دامن می‌زنند. راه‌حل چیست؟

در دوراهی سیاست و اخلاق، در برابر معضل بی‌اخلاقی‌های سیاسی، اتفاقا نباید به وسوسه وانفسایی بودن روزگار تن داد. تمام زوری که سبب می‌شود بی‌اخلاقی‌های سیاسی باب شوند و رواج یابند، با اتکال به این نکته است که «واقعیت بر ما غلبه دارد»؛ به زبان خودمانی، یعنی اینکه «در این وانفسا، نمی‌توان منتظر اخلاق ماند و باید سریع مشکلات سیاسی را رفع کرد»؛ تو گویی، این دوستان، چنان به عین واقعیت دسترسی دارند که می‌دانند دقیقا واقعیت چیست و چه احکام و قواعدی را اقتضا می‌کند.

در مقابل توفان توجیه بداخلاقی‌ها اما بایستی مقاومت کرد؛ با تأکید بر این موضع که برای فکر کردن به راه‌‌حل‌ مسائل سیاسی و اجتماعی هیچ‌وقت دیر نیست. این واقعیت روزگار است که باید صبر کند تا انسان‌ها فکر کنند، راهی بیابند و اوضاع را به‌سامان کنند. مادام که ما به بهانه دهشتناکی یا شتاب واقعیت، به‌دنبال زمانه بدویم، همیشه دیر است و هیچ‌وقت به واقعیت نخواهیم رسید. واقعیت به‌هیچ‌روی به‌شکل ناب و زلال پیش چشم کسی گشوده نخواهد شد. واقعیت تنها با قرارگرفتن در یک موضع خاص، و به‌عبارت دیگر با پافشاری بر یک تحلیل و بررسی برآمده از تفکر است که هم ساخته می‌شود و هم آشکار می‌شود. بنابراین، نمی‌توان با استناد به رواج بداخلاقی‌های سیاسی و زیادشدن شمار سیاست‌مداران بداخلاق، از زیر بار تفکر و تامل در نسبت اخلاق و سیاست شانه خالی کرد.

برخلاف این تز مد روز که سیاست اخلاق خاص خودش را دارد و باید مطابق اقتضای واقعیت به مصلحت‌های سیاسی تسلیم شد، اتفاقا فکر کردن و بررسی امکان شکل‌ دادن به یک سیاست اخلاقی است که واقعیت زمانه را می‌سازد. بخشی از واقعیت سیاسی زمانه می‌تواند و باید تلاش‌های فکری و تحلیلی ما باشد برای ساختن موضع سیاسی درست.

با این همه، تفکر و تحلیل درباره نسبت اخلاق و سیاست می‌تواند در واقعیت سیاسی زمانه تأثیر بگذارد، به این شرط که به‌ شیوه‌ای انتزاعی، در اتاق‌های فکر دورافتاده و با ژستی فیلسوف ‌مآبانه، صورت نگیرد. باید به این معضل فکر کرد اما تنها با در نظر گرفتن مسائل عینی و دم دست سیاسی. فکر کردن به این مسئله تنها زمانی واقعا می‌تواند تفکری سیاسی باشد که فعل و انفعالات و تحولات سیاسی دوروبر را لحاظ کند. با برشمردن بنیان‌های نهاد سیاست و علم اخلاق به‌طور کلی و به دور از تأثیر و تأثرات وقایع سیاسی روزمره و قضاوت درباره آنها، فکرکردن به نسبت اخلاق و سیاست حداکثر به اینجا می‌انجامد که یا از این دستورهای کلی بدهیم که «همه سیاستمداران باید اخلاق را رعایت کنند» یا خیال کنیم با استخدام معلم‌های اخلاق می‌توان سیاسیون را به مردان و زنان اخلاق‌مدار بدل ساخت.

3 - اکثر راه‌حل‌هایی که با هدف تهذیب و تصفیه فضای سیاسی کشور، این روزها پیشنهاد می‌شود و غالب توصیه‌هایی که دراین‌باره می‌شود، مشکلشان این است که می‌کوشند این معادله را از جانب اخلاق و فرهنگ اخلاقی حل کنند. غالب نخبگان از هر جناحی، در شکاف سیاست ِ روز و اخلاق‌گرایی می‌کوشند راه سومی بگشایند به‌نام سیاست اخلاقی که اخلاق را به سیاست می‌افزاید. اغلب نسخه‌نویسان و طراحان این راه سوم، در راه پاک‌کردن فضای سیاسی، حساب ویژ‌ه‌ای برای توانایی‌های علم و سلوک اخلاقی باز می‌کنند.

اما اتفاقا همه مشکلات زمانی شروع می‌شود که سعی کنیم دنیای امروز سیاست را اخلاقی کنیم. وقتی عده‌ای می‌کوشند سیاست را اخلاقی کنند، این اخلاق است که نهایتا به دام مصالح سیاسی و جناحی می‌افتد. این روند برای همه ما آشناست که زمانی گروهی با این شعار در مصدر امور قرار می‌گیرند که «ما آن نیروی سیاسی هستیم که می‌کوشیم با راستی و درستی همراه باشیم» اما چندی نمی‌گذرد که شعار همین گروه به این شکل تغییر می‌کند: «راستی و درستی آن رفتاری است که با ما همراه باشد». به‌زبان ساده‌تر، اخلاق حسنه، در گام نخست معیاری است  برای سنجش کارنامه آن نیروی سیاسی اما در موقعیت نهایی، این نیروی سیاسی خودش را معیار اخلاق نیکو می‌داند.

این روزها برخی از نویسندگان و صاحب‌نظران حوزه فرهنگ، می‌گویند هرکسی باید بنشیند و کلاه خودش را قاضی کند و تصدیق کند که اگر سیاستمداران ما بداخلاقی‌هایی دارند، هریک از ما هم همین بداخلاقی‌ها را در رفتار خودمان داریم. بنابراین مشکل بداخلاقی‌های سیاسی، ریشه در فرهنگ ما دارد و با تقویت مبانی فرهنگ است که می‌توان به جنگ بداخلاقی‌های سیاسی رفت. اما این مسئله حتی با کار فرهنگی عمومی روی بنیان‌های اخلاقی و فرهنگی هم حل نمی‌شود. ایراد این توصیه بنیادی هم در این است که باز سعی دارد این معضل را با تأکید بر اخلاق - اگرچه در مقیاسی وسیع‌تر و عمیق‌تر- رفع کند. اگر این مشکل از این طریق حل‌شدنی بود، بزرگ‌ترین بداخلاقی‌های سیاسی که به فجایع بشری انجامید در جنگ‌های جهانی و در دل تمدن‌ها و فرهنگ‌های غربی و شرقی رخ نمی‌داد.

راه صحیح اما از درون سیاست می‌گذرد و اتفاقا این سیاست است که می‌تواند اخلاق را نجات دهد. در شکاف سیاست و اخلاق، باید به سیاست راه داد. اما شیوه‌اش تربیت نخبگان سیاسی درست‌کردار نیست بلکه راه‌ آن، خلق و فرصت دادن به آن موقعیت سیاسی‌ای است که مشارکت مردم را در بر می‌گیرد و سیاست را از دایره تنگ تخصص نخبگان و تکنیسین‌های سیاسی بیرون می‌آورد و به امری عمومی و مردمی تبدیل می‌کند.

همه ما شنیده‌ایم در لحظات شکوهمند انقلاب اسلامی، در پرتو حضور و مشارکت سیاسی مردم، نه‌تنها فضای سیاسی از بدنهادی‌ها پالوده شده بود بلکه آمار جرم‌وجنایت‌ها و شمار پرونده‌ها در دادگستری کاهش چشمگیری داشت.

کد خبر 96287

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز